پس چرا سكوت؟ چرا لب فرو بسته و ديدگان بر هم نهاده اند؟ مگر غير آن است كه عاشق در فراق معشوق يك دم آرام و قرار ندارد؟ و تا وصال معشوق را درك نكند يك لحظه چشم بر هم نخواهد گذاشت ؟ گفته اند كه عاشق در فراق معشوق هميشه و همواره در سوز و گداز و نجواست؟ سكوت ، واژهاي غريب و نامفهوم در نزد عاشق است.... پس چرا اين همه سكوت؟ آيا اين خفتگان گمگشته خود را يافته اند كه اين چنين آسوده خاطر سر بر بالين ، لب فرو بسته و ديده بر هم نهاده اند.؟ آيا . . ؟